الزام در تكاليف اخلاقي

پدیدآورسیدمحمدحسین مبلغ

نشریهپژوهش‌های قرآنی

تاریخ انتشار1388/01/26

منبع مقاله

کلمات کلیدیماهیّت ایمان

share 2141 بازدید
الزام در تكاليف اخلاقي*

نوشتار حاضر به تحليل و داورى درباره الزامهاى اخلاقى و ديدگاه قرآن در اين رابطه مى پردازد و به صورت مشخص و فشرده محورهاى چندى را به بحث مى نشيند:
1. آيا قرآن به عنصر الزام به عنوان يك عنصر ضرورى در نظام اخلاقى اش مى نگرد يا خير؟
2. وجه تمايز الزام اخلاقى از ديگر الزامها در نگاه قرآن چيست؟
3. آيا الزام و اختيار با هم سازگار و هماهنگ اند يا نه؟
4. ملاك يا ملاكهاى الزام در يك فعل اخلاقى چيست؟
5. منشأ و سرچشمه الزام كدام است؟
6. و سرانجام راهبردهاى الزام از نگاه قرآن چيست؟
نخست بايد دانست كه در حوزه اخلاق، بسيارى از بايدها و نبايدها از وضوح و روشنى برخوردار بوده و با اندك انديشه و درنگ قابل درك هستند. گرچه در بخش ديگر ازاين درجه از وضوح و روشنى برخوردار نبوده و در مقام اثبات صحت و استوارى خويش، نيازمند اقامه دليل و ارائه برهان است، ولى چنين نياز و ضرورتى مانع از اين دعوى نيست كه اساس الزام اخلاقى چه در گونه بديهى و وضوح مند آن و يا به گونه نظرى، اصلى ترديدناپذير و بى نياز از برهان و دليل است، از آن رو كه در نهاد گزاره هاى اخلاقى نوعى الزام و بايستگى وجود دارد و چشم فروبستن براين ويژگى، باورمندى به خلع گزاره از هويت اخلاقى خويش را در پى خواهد داشت.
عبداللّه درّاز در كتاب گرانسنگ (دستور الاخلاق فى القرآن الكريم) مى نويسد:
(هر مذهب اخلاقى كه شايستگى بهره مندى ازنام اخلاق را داشته باشد، بر عنصر الزام بنيان نهاده شده است. از اين رو الزام، قاعده اى اساسى و عنصرى مركزى است كه نظام اخلاقى با عناصر ساختواره اى آن برگرد آن چرخيده و نبود و ناپيدايى آن به منزله اضمحلال جوهر حكمت عملى است.)1
قرآن كريم در راستاى طرح پيام اخلاقى خويش و در حوزه تبيين اخلاق هنجارى، گزاره هايى را ارائه كرده است كه در نگاه فيلسوفانه و متأملانه به ساختار واژگانى آنها، عناصر و اصطلاحات گوناگونى به عنوان نمود الزام در آنها ديده مى شود:
(انّ اللّه يأمر بالعدل و الاحسان و ايتاء ذى القربى و ينهى عن الفحشاء و المنكر و البغي… ) نحل/ 90
(تعاونوا على البرّ و التقوى و لاتعاونوا على الاثم و العدوان و اتقوا اللّه إنّ اللّه شديد العقاب ) مائده/ 2
(يا ايها الذين آمنوا لاتأكلوا أموالكم بينكم بالباطل إلاّ ان تكون تجارة عن تراض منكم…) نساء/ 29
براين اساس پيوند الزام با بسيارى از تكاليف حوزه رفتار آدمى بويژه آنجا كه سخن از مسؤوليت و تحقق عدالت در پرتو آن در ميان است، امرى مشهود مى نمايد و اگر چند و چونى و ترديد و ابهامى هست كه تشكيكات فلسفى را در پى دارد، در مراد و مقصود از الزام و چيستى آن است.
برخى مكاتب اخلاقى بر پايه تصويرى كه از مفاهيم اخلاقى ارائه مى دهند، تعريف پذيرى دقيق مفاهيم اخلاقى را امرى ناممكن دانسته اند. دور نمى نمايد كه شهودگرايان را دراين زمره به شمار آوريم، هر چند كه برخى از باورمندان به نظريه شهودگرايى در حوزه تبيين فلسفى اخلاق با جداسازى مفاهيم اخلاقى و بازگرداندن آن به يك مفهوم محورى به نوعى به تعريف و تبيين اين مفاهيم پرداخته اند. (مور) از فيلسوفان شهودگرا ميان مفهوم (خوب) و ديگر مفاهيم اخلاقى تمايز قائل شده و خوبى را مفهومى تعريف بردار نمى داند، هر چند مفاهيمى چون الزام، وظيفه و صحيح را بر پايه خوبى تعريف پذير مى داند.2
گونه اى از تقرير نظريه فلسفى امر گرايى، الزامات اخلاقى را بسان اوامر و نواهى مرسوم بشرى در زندگى روزمره تلقى نموده و آن را به نوعى ابراز و اظهار خواست و تمايل درونى يعنى همان طلب، تفسير كرده اند. 3
نديم الجسر در كتاب (القرآن فى التربية الاسلامى) الزام را نوعى پذيرش باورهاى دينى و پايبندى عملى به آن بويژه در حوزه ارزشهاى دينى مى شمارد.4
همين گونه همپاى نوعى دشوارى و پيچيدگى درمعناى دقيق الزام اخلاقى، تمايز و تشخيص الزامهاى اخلاقى در زمره ديگر بايدهاى روزمره زندگى دشوار مى نمايد.
گروهى براين باورند كه تفاوت الزام اخلاقى و حقوقى با ديگر الزامها دراين است كه چنانچه متعلق الزامها، فعل اختيارى و ارادى انسان باشد، الزام اخلاقى و يا حقوقى است. در غير اين صورت الزام اخلاقى و حقوقى نخواهد بود.5 و در ادامه، در مقام تبيين تفاوت ميان الزام حقوقى و اخلاقى ابراز داشته اند كه تفاوت ميان الزام اخلاقى و حقوقى، در اعتبار و عدم اعتبار نيت است، بدين معنى كه الزام اخلاقى در جهت رساندن مكلف به غايت اخلاقى خويش نيازمند نيت است، ولى در الزامهاى حقوقى تنها رسيدن به غايت، هدف اصلى و مقصود بالذات است و نيت، شرط تحقق اين منظور نيست، هر چند همراهى نيت با فرايند عمل حقوقى مى تواند مايه تبديل آن به رفتارى ارزشى گردد.6
تأمل در بسيارى از آيات قرآن نشاندهنده اين واقعيت است كه تفاوت ميان الزام اخلاقى و ديگر الزامها اعم از طبيعى، حقوقى و … در دو ناحيه عمده است:

1. نوع و ماهيت غايت و هدف

در تمامى حكمها و تكليفها نوعى غايت كه علت اساسى الزام به حكم بوده و اساس رفتار را بنيان مى نهد قابل تصور بوده بلكه قطعى به نظر مى آيد، هر چند تكليفها و الزامها در نوع و ماهيت غايت با يكديگر تفاوت دارند. غايت در الزامات اخلاقى كمال مطلوب آدمى است كه همان كمال علوى است، ولى غايت در الزامهاى ديگر از جمله الزامهاى حقوقى، از سنخ مطلوب مادى و غيرمعنوى است، و به ديگر بيان، مطلوبى دنيوى است كه در مرتبه خويش مى تواند ارزشى نيز باشد. آياتى از قرآن كريم نمايانگر اين واقعيت است كه كمال مطلوب آدمى غايت الزامات ارزشى است.
(يا أيها الناس اعبدوا ربّكم الذى خلقكم و الذين من قبلكم لعلّكم تتّقون)
بقره/ 21
(و أنفقوا فى سبيل اللّه و لاتلقوا بايديكم الى التهلكة و أحسنوا إنّ اللّه يحبّ المحسنين) بقره/ 194
(يا أيها الذين آمنوا لايسخر قوم من قوم… و لاتلمزوا انفسكم و لاتنابزوا بالالقاب… و من لم يتب فاولئك هم الظالمون) حجرات/ 11
(يا ايها الذين آمنوا اذا ناجيتم الرسول فقدّموا بين يدى نجويكم صدقة ذلك خير لكم و أطهر… ) مجادله/ 12

2. نقش اراده و اختيار

در بينش قرآن، نبود عنصر اراده، اختيار و انتخاب، مايه رهايى الزامهاى اخلاقى از پيامد مجازات و عقوبت بوده درحالى كه الزامهاى غيراخلاقى بويژه حقوقى، حتى در مورد خطا يا اجبار و يا سهو، همراه با مجازات و پيامدهاى متناسب با خود بوده و تنها تحقق آن هر چند با نبود اراده و اختيار، ناگزير پيامدهايى دارد.
(و من قتل مؤمناً خطأً فتحرير رقبة مؤمنة و دية مسلّمة الى أهله… ) نساء/ 92
درحالى كه آياتى ديگر از قرآن، رفتارهاى اخلاقى را بسته به ميزان توانايى و استعدادهاى وجودى انسان مى داند.
(فاتقوا اللّه مااستطعتم و اسمعوا و أطيعوا و أنفقوا خيراً لأنفسكم و من يوق شحّ نفسه فاولئك هم المفلحون) تغابن/ 16

همسازى الزام با اراده و اختيار

در نگاه نخستين، همسازى الزام اخلاقى با اصلى ترين عنصر فعل اخلاقى يعنى آزادى و اختيار، امرى ناممكن به نظر مى رسد و از همين رو بوده است كه انديشوران بسيارى همپاى يادآورى اين ناهمسازى درصدد چاره و رفع تعارض برآمده اند. اتكينسون معتقد است مسؤوليت اخلاقى درگرو آزادى عمل است و در فرايند رفتار اجبارى و بدور از اختيار، مسؤوليتى انتظار نخواهد رفت.7
كانت درمقام چاره جويى و رفع اين مشكل بر اين باور است كه چون در تكاليف اخلاقى،الزام، محصول عقل آدمى است و عقل از شؤون وجودى انسان بوده، با اراده و آزادى وى ناسازگار نبوده است، بلكه نتيجه عقلانيت و تفكر او در زمينه رفتارهاى اخلاقى بوده، هر چند الزامهايى كه به نوعى فرا وجودى بوده و از بيرون عالم وجودى انسان بر او عرضه شده باشند ارزش اخلاقى ندارند و نشانى از رفتارهاى اخلاقى را با خود به همراه نخواهند داشت.
بدين رو آنچه حكم به الزام مى كند عقل آدمى بوده كه بايستگى فعل را در متن اختيار آدمى رقم مى زند.8
آنچه به چاره پذيرى مشكل يادشده مدد مى رساند، فهم دقيق اين نكته است كه افعال و رفتارهاى آدمى برخاسته از اختيار و اراده تكوينى و وجودْ خواستى وى بوده كه بخشى از سرشت و جزء جداناشدنى حقيقت وجودى وى مى باشد، در حالى كه الزام فهم شده از ماهيت گزاره هاى اخلاقى و نهفته در رفتارهاى ارزشى، برخاسته از تشريع و اعتبار است كه اختيار وجودْ خواستى و تكوينى آدمى را نفى نمى كند، بلكه مى توان پيوسته با شرايط و عوامل تعيين كننده با آن همسو و يا ناهمسو باشد.
(مور) فيلسوف شهودگراى انگليسى همپاى تقسيم افعال آدمى به ارادى و غيرارادى، حاكميت اختيار تكوينى بر حوزه رفتار را يادآور شده و مى نويسد:
(بسيارى از رفتارهاى آدمى در دايره شمول اراده و محكوم به اختيار اوست و از همين رو است كه انتخاب پيشينى و قبل از تحقق عمل، مى تواند امكان رخداد و يا انجام ندادن عمل را براى آدمى ممكن سازد.) 9
همين گونه وى معتقد است در مواردى بسيار، اگر آدمى به گونه اى متفاوت گزينش مى كرد، ممكن بود به نحوى متفاوت نيز عمل كند، هرچند بر اين باور باشيم كه هرگز نمى توانيم به نحو متفاوتى انتخاب كنيم. 10
علامه جعفرى در اين رابطه براين باور است كه عالى ترين عنصر عمل اختيارى، اقدام و عمل شخصيت است كه نمايانگر آن است كه تأثير ديگر امور ـ مقتضى، شرط، عامل هدفگيرى ـ به جبر و ناگزيرى كامل نمى انجامد. بدين رو در افعال اختيارى نيز عامل و انگيزه ود يگر عوامل ضرورت مى يابد، ولى با تحقق و پيدايى اين امور، كار اجبارى و ناگزير نمى گردد و در اصل، همان عمل و اقدام شخصيت كه از ذات آن برخاسته، نمايانگر اختيارى بودن آن است.11
بى ترديد هر اقدامى را كه با حاكميت شخصيت آدمى بر دو سويه مثبت و منفى عمل صادرگردد، مى توان تحقق يافته براساس اراده آزاد دانست. افزون براين چنانچه اين حاكميت و سلطه با در نظر داشت خير و نيكى جامه تحقق به عمل بپوشاند، فعل اختيارى همپاى مسؤوليت بردارى از ارزش نيز برخوردار خواهد شد. بدين رو هر اندازه كه حاكميت و سلطه شخصيت بر دو سويه مثبت و منفى عمل، كارآمدتر صورت پذيرد، آن عمل از آزادى برخوردار است، همان گونه كه هدفمندى بيش تر آن بر اساس خير و نيكى اختيار توسعه پذيرترى را به همراه خواهد آورد. 12
در بينش معرفتى قرآن كريم، الزامى بودن تكاليف اخلاقى نه تنها اختيارى و ارادى بودن آن را نفى نمى كند، بلكه بايستگى اخلاقى افعال كه دستاورد مراتب شخصيتى آدمى است، تأثيرى مستقيم در اختيارى بودن آن افعال دارد.
برپايه چنين باورى به هر ميزان كه شخصيت آدمى از مراتب آگاهى فزون ترى نسبت به پيشنيازها، اهداف و مصالح امور زندگى برخوردار باشد، دايره اختيار و اراده وى در انجام امور توسعه بيش ترى خواهد داشت و بر همين اساس بوده است كه اديان الهى و تعاليم آسمانى به زواياى شخصيت و عناصر تأثيرگذارنده بر آن اهميت داده و بر ظهور و جلوه آن تأكيد ورزيده اند.
(يا ايها الذين آمنوا استجيبوا للّه و للرسول اذا دعاكم لمايحييكم و اعلموا أنّ اللّه يحول بين المرء و قلبه) انفال/ 24
و بر همين اساس است كه برخى معتقدند:
(همواره در شخصيت انسان، گونه اى از نيروى تجدد و دگرگونى وجود دارد كه با بروز و ظهور عواملى مناسب به فعاليت افتاده و نتايجى را حتى در حيطه هاى بس بزرگ اجتماعى موجب گشته است. اين پديده را در دانش روانشناسى، انقلاب روانى مى ناميم كه پديده اى استثنايى نيست و تاريخ بشرى از شخصيت هايى كه به جهت انقلاب روانى كارهاى بسيار بزرگى را انجام داده و حتى موجب دگرگونى جامعه خود گشته اند، خاطرات فراوان ثبت كرده است.) 13

معيار الزام اخلاقى

بحث پيرامون شناخت و تبيين ملاك و معيار در الزامهاى اخلاقى هماره در زمره مباحث دراز دامن و ناهمگون در فلسفه اخلاق بوده است و فيلسوفان اخلاق هريك به نوعى و برپايه ديدگاه فلسفى خويش در حوزه مفاهيم ارزشى و الزامى اخلاق در صدد ارائه معيارى جهت بازشناخت بايستگى و الزام در رفتار بوده اند.
برخى شهودگرايان در فلسفه اخلاق براين باورند كه هيچ دليلى براين نيست كه عملى كه وظيفه آدمى است به راستى وظيفه اوست، جز باور به اين حقيقت كه آن عمل وظيفه اوست… بررسى نتايج افعال از منظر خوبى و يا سعادت و نيز عرضه دلايلى براى انجام فعل و يا تحريك نسبت به آن كارى بيهوده است. تنها كارى كه مى توان بدان اقدام كرد اين است كه به پرسشگر بگويند تا حد ممكن و به دقت و وضوح تمام ملاحظه كند كه عمل چيست؟ آن گاه وى خواهد ديد كه آيا آن عمل وظيفه او هست يا نه؟14
پوشيده نيست كه شهودى دانستن مفاهيم اخلاقى در واقع محصور ساختن اين مفاهيم در هاله اى از ابهام و بيرون كردن آن از حوزه تحقيق است. چگونه و براساس كدامين معيار به درستى يا نادرستى دعوى شهودى مى توان گواهى داد و برآن پاى فشرد.
برخى از انديشمندان مذهبى ارزش ذاتى و درون خاستى فضليت را سرچشمه اتصاف فضيلتها به بايستگى و الزام دانسته اند و براين باورند كه فضيلت به طبيعت خود محرك و عامل است و آدمى را بر مى انگيزد تا بدان عمل كند.15 از همين گروه مى توان به آن دسته از اصوليان و متكلمان اشاره كرد كه با اعتقاد به ذاتى بودن حسن و قبح، وجوب و الزام را 16 صورتى مجازى و شبه حقيقى از حسن عقلى دانسته اند.17
از جمله امورى كه نه چندان اندك در قرآن مورد توجه بوده است، نقش و تأثير اعمال در شكل گيرى شخصيت و سعادتمندى انسان است و چه بسا برهمين اساس بوده است كه مفسران با الهام از آيات، از تأثير اعمال در تكوّن شخصيت فرد سخن گفته و آدمى را ساخته افعال و كردار او دانسته اند، به گونه اى كه اين انديشه قوت مى گيرد كه شاكله انسان برآيند سير و سلوك وى، و هويتش نقش گرفته از كرده هاى اوست.
علامه طباطبايى در مقام بازشناخت پيام تفسيرى آيه شريفه (كلا بل ران على قلوبهم ماكانوا يكسبون) (مطففين/ 14) مفاد اين آيه را نمايانگر اين حقيقت مى داند كه اعمال بد و زشت، داراى صورتهايى هستند كه نفس آدمى را به آنها مصور و منقوش مى كند و مانع از درك حقيقت توسط نفس مى شود. 18 ايشان در فرازهايى ديگر از مضامين تفسيرى اثرخويش در توضيح مفاد برخى آيات كه اشاره به حصول گونه اى از معرفت در زمينه تقوا و مجاهدتهاى درونى و انجام تكاليف اخلاقى دارد، يادآور اين نكته مى شود كه تقوا از راه بازگرداندن اعتدال فطرى طبع آدمى باعث مى شود كه خواستها و گرايشهاى او تعالى يافته و احكام عملى بهتر و كامل ترى صادر نمايد. اعمال ارزشى با تأثيرگذارى بر روحيه و منش فرد، موجب پيدايش ادراكات عملى ويژه اى مى شوند كه در فرجام، فلاح و رستگارى را براى او به ارمغان خواهند آورد. كارهاى شايسته، حافظ اخلاق نيك و اخلاق نيك در پى آورنده معارف حقيقى و دانشهاى سودمند و انديشه هاى درست خواهند بود.19
براين اساس گزاف نخواهد بود كه از منظر قرآن، نقش و تأثير مصالح و مفاسد و نتايج و بازتابهاى افعال را در بايستگى و الزامى بودن اعمال، نقشى محورى دانسته و آثار و نتايجى كه تعالى وجودى و تكامل شخصيتى را براى انسان به ارمغان مى آورد معيار الزام موجود در عمل بدانيم.
(يا ايّها الذين آمنوا كتب عليكم الصيام كما كتب على الذين من قبلكم لعلّكم تتّقون) بقره/ 183
(يا ايّها الذين آمنوا كونوا قوّامين للّه شهداء بالقسط و لايجرمنّكم شنآن قوم على ان لاتعدلوا اعدلوا هو اقرب للتقوي… ) مائده/ 8
(ان اللّه يأمر بالعدل و الاحسان و ايتاء ذى القربى و ينهى عن الفحشاء و المنكر و البغى يعظكم لعلّكم تذكّرون) نحل/ 90
(يا ايها الذين آمنوا إنّما الخمر و الميسر و الأنصاب و الأزلام رجس من عمل الشيطان فاجتنبوه لعلّكم تفلحون) مائده/ 90
اين آيات، همپاى تشريع و اعلام الزام در تكاليف اخلاقى در دو سويه بايدها و نبايدها، از آثار پيامدها و نتايج اعمال در مسير تعالى و سعادت انسان به عنوان مبنا و ملاك آن الزام، سخن به ميان آورده و برآن تأكيد ورزيده است.

خاستگاه الزام

به موازات اين بحث، بحث ديگرى نيز رخ مى نمايد كه سر چشمه الزام چيست و نيروى الزام كننده كيست؟ هر چند همانندى هايى در دو مقام به ذهن خطور مى كند، ولى در نخستين بخش، سخن از فلسفه و چرايى الزام و در دومين بحث، سخن از نيرويى است كه آدمى را به تكاليفى كه داراى مصلحت است ملزم مى سازد.
برگسن فيلسوف فرانسوى در اثر خويش (دو سرچشمه اخلاق و دين) دو نيروى فشار اجتماعى و گرايش پرجاذبه درونى انسانهاى ممتازى را كه از يارى خداوند مدد مى گيرند، اساس الزامات اخلاقى دانسته و مى نويسد:
(هنگامى كه اخلاق عامه مردم ازنوعى فشار يك حركت اجتماعى نشأت مى گيرد، اخلاق انسانهاى ممتاز جامعه را مى يابيم كه خود اشتياق به ارزشهاى متعالى است. اين اخلاق كه بر بال محبت ابداع كنندگان و نخبگان استوار است، تنها براى تعديل و توجيه سلوك و رفتار يك فرد بر وجهى كه بهتر از اخلاق عامه مردم باشد به ميدان نيامده است، بلكه فرد ممتاز جامعه به منظور تعديل اخلاق اجتماعى و جذب جامعه به سمت و سوى ارزشها و كمالات و در نهايت رهبرى اجتماعى، اجتماع را به اخلاقى كه خود انتزاع كرده است ملزم مى كند).20
پوشيده نماند كه ديدگاه برگسن، افزون بر استوارسازى پايه هاى نسبى گروى در اخلاق، به نوعى زمينه هاى سقوط و انحطاط در اخلاق را نيز فراهم مى آورد. وى نيروى فشار جامعه را سرچشمه اخلاق دانسته و در عين حال براين باور است كه الگوى اخلاقى جامعه هر روز براساس عادتها تغيير كرده، چونان فرايند تلاش زنبور عسل و مورچگان كه براساس غريزه انجام مى پذيرد و اين همان پيمودن راه اجتماع است كه همواره وفاى به واجب ناميده مى شود. اگر لحظه اى در برابر حركت اجتماع مقاومت كنيم يا بخواهيم از خط سير آن عدول كنيم، به توانمندى نيروى قهرآميز زندگى اجتماعى به سمت و سوى همان حركت و مسير اجتماع با فشار و بى درنگ باز خواهيم گشت.
باور چنين نظريه اى برخلاف واقعيتى است كه در تعاليم اديان يادآورى شده و آدميان را به پيامدهاى آن هشدار داده اند. سنت ها و عادات جوامع همواره و در همه جا، متعالى، سازنده، كمال آفرين و در عين حال كلى و فراگير نبوده است، بلكه انسان ژرف انديش در بستر تاريخ و با مطالعه در منابع كهن دين، سير دگرگونى جامعه هايى را مى بيند كه به دليل انحطاط اخلاقى دستخوش نابودى و فنا گشته اند. انحطاطى كه خود برخاسته از دنباله روى از عادتهاى فاسد اجتماعى و سنتهاى ناپذيرفتنى گروهى بوده است.
(و تلك القرى أهلكناهم لما ظلموا و جعلنا لمهلكم موعداً) كهف/ 59
(قالوا انّا وجدنا آباءنا على أمّة و إنّا على آثارهم مقتدون) زخرف/22
افزون بر تمامى آنچه ياد شد، بر پايه چنين ديدگاهى الزام و اخلاق دو سويه ناسازگار با يكديگر خواهند بود. در اين ديدگاه الزام از فشار قهرآميز اجتماع نشأت گرفته و به طور طبيعى در مسير هدايت خلق وخوى انسانها به سمت و سوى عادات اجتماعى توان هر گونه اراده و آزادى را از او سلب مى كند و به ديگر سخن هرگاه آدمى در برابر جريان قهرآميز عادات اجتماعى قرار گيرد، بى آن كه تاب پايدارى در برابر آن را داشته باشد جز تسليم و انقياد چاره اى نداشته و آن را پذيرا خواهد گشت و اين خود قراءت ديگرى است از جبر، و نبود اختيار در برابر سير عادات اجتماعى. دكتر درّاز در مقام انتقاد بر چنين تفكرى مى نويسد:
(در ديدگاه برگسن، فاجعه آميزتر از همه، ناسازگارى دو اصطلاح الزام و اخلاق است كه به صورت آشكار رخ مى نمايد. هرگاه الزام از قهر شبه غريزى فشار عادتهاى اجتماعى نشأت گيرد، اخلاق بى معنى بوده و چنانچه درجامعه اى حاكميت اخلاق مشهود باشد، ديگر فشار عادتها ناپيدا خواهد بود.)21
قرآن كريم در مجال تشريع، الزام اخلاقى را بر پايه اراده مكلف استوار دانسته و مكلف را تنها به عاقبت و نتيجه تكليف آگاه مى كند و بس:
(إن أحسنتم أحسنتم لانفسكم و إن أسأتم فلها) اسراء/ 7
(من عمل صالحاً فلنفسه و من أساء فعليها) فصلت/ 46
(كلّ امرئ بماكسب رهين) طور/ 21
بسيارى از صاحب نظران اسلامى عقل را سرچشمه الزامات اخلاقى مى شمارند، تا بدان پايه كه برخى بر اين باورند كه اين ديدگاه نه تنها مورد اتفاق همه مى باشد، بلكه قرآن نيز با آن موافق است.22
شيخ نديم الجسر مى نويسد:
(از بديهيات است كه الزام به كمك عقل در محيط اخلاق وارد مى شود. عقل استوانه الزام و نخستين راه آن است. خداوند در قرآن به روشنى بيان كرده كه انسان را آفريده است تا او را عبادت كند و مورد آزمون الهى قرار گيرد. اجبارى در دين نيست و اوامر و نواهى را در راستاى راهنمونى انسان بيان كرده است، از اين رو اكتفاى عقل به درستى قضاياى عقلى ومبادى و احكام، نخستين نوع از انواع الزام است.)23
توجه بدين نكته نيز بايسته است كه كسانى كه عقل را سرچشمه الزامات اخلاقى مى دانند، مقصودشان عقل عملى است كه اخلاق را نيز در بر مى گيرد. گروهى ديگر براين باورند كه خداوند در ضمير آدمى نيرويى به نام وجدان آفريده است كه تكاليف اخلاقى را از درون به وى مى نماياند.
علامه جعفرى مى نويسد:
(وجدان، راهنماى مطمئن، قاضى دادگر، بارقه الهى، عامل شخصيت عالى انسان و... است.)24
ژان ژاك روسو بيان مى دارد:
(وجدان را مى توان عامل فعال روح تصور كرد كه هنگام مواجهه با دو راهى به انسان مى گويد كه بايد راهى را برگزيند كه با قانون اخلاقى مطابقت داشته باشد.)25
همين گونه منتسكيو معتقد است:
(هميشه قضايا را پيش از اخذ تصميم به محكمه وجدان تسليم نماييد. وجدان راهنماى بى مانند و قاضى بى طرفى است.) 26
مفسران و انديشوران اسلامى در سرشت آدمى از نيرويى يادكرده اند كه در ترديدها و ابهامها هدايت گر انسان بوده و راه حقيقت را به وى خواهد نمود.
علامه طباطبايى در تفسير آيه شريفه (وجعلناهم أئمّة يهدون بأمرنا و أوحينا إليهم فعل الخيرات… )(انبياء/73) مى نويسد:
(خداوند نفرموده است: (وأوحينا اليهم أن افعلوا الخيرات)، در اين صورت تكليف به فعل خير تكليف تشريعى خواهد بود، بلكه فرموده است: (وأوحينا اليهم فعل الخيرات… ) بدين معنى كه ما انجام خير را به قلب مردمان الهام كرده ايم تا ايشان در انجام آن از قلب خود دستور گيرند.)27
قرآن كريم از آگاهى فطرى انسان بر نفس خويش خبر مى دهد:
(بل الانسان على نفسه بصيرة. و لو ألقى معاذيره) قيامت/ 13-14
(ألم نجعل له عينين. و لساناً و شفتين. و هديناه النجدين. فلااقتحم العقبة) بلد/ 11- 8
(و نفس و ما سوّيها. فألهمها فجورها و تقويها. قد أفلح من زكّيها. و قد خاب من دسّيها) شمس/ 11 - 7
همين گونه قرآن، اين خاستگاه درونى را نيروى بازدارنده در سركشى ها برمى شمارد:
(لااقسم بيوم القيامة. و لااقسم بالنفس اللوامة…) قيامت/2ـ1
(و لقد ذرأنا لجهنم كثيراً من الجنّ و الانس لهم قلوب لايفقهون بها و لهم أعين لايبصرون بها و لهم آذان لايسمعون بها اولئك كالانعام بل هم اضلّ اولئك هم الغافلون)
اعراف/179
قرآن، همپاى يادكرد راهنمونى عقل و وجدان در مسير الزامات اخلاقى از عنصرى ديگر به عنوان پشتوانه اخلاق و بايستگى در آن سخن گفته است. وحى از سويى احكام و دستورات عقل را تأييد كرده و بر انجام آن تأكيد مى ورزد و از ديگر سو عقل را در زمينه اى از رهنمودهاى ارزشى قرار مى دهد، تا در احكام خويش چشم بسته و مغلوب هواى نفس نباشد.
(عقل در آغازين مرحله زندگى با تجربيات اندك به تنهايى از درك خير و شر و شناخت فضايل و رذايل اخلاقى عاجز است، بدين سان دين و شريعت آسمانى با وحى بر پيامبران، تحديد و تعيين مرزهاى ميان فضيلت و رذيلت را عهده دار مى شود. خداوند، آخرين كتاب خود را بر پيامبر خاتم و برگزيده خويش بدين جهت فرو فرستاد كه با پرورش و تكامل بخشيدن به عقل، توان درك و شناخت حقيقت را به وجود آورد و درجهت فهم حكمت، عقل را آماده كند.)28
(تكاد تميّز من الغيظ كلّما ألقى فيها فوج سألهم خزنتها ألم يأتكم نذير. قالوا بلى قد جاءنا نذير فكذّبنا و قلنا ما نزّل اللّه من شىء إن أنتم الاّ فى ضلال كبير. و قالوا لوكنّا نسمع أو نعقل ماكنّا فى أصحاب السعير…) ملك/ 8 - 10

راهبردهاى الزام اخلاقى از منظر قرآن

فيلسوفان اخلاق هر يك با تكيه بر مرام فلسفى خويش در زمينه راهبردهاى اخلاقى و پاسخ به پرسش چگونگى الزام جامعه به رعايت اخلاق، مطالبى بيان داشته اند:
عاطفه گرايان در راستاى ملزم ساختن جامعه به تكاليف اخلاقى، تقويت حس محبت، بشر دوستى و ايثار نسبت به ديگران را طرح كرده اند و بر لزوم محو زمينه نفرت و ستيز درجامعه پاى فشرده اند.
سقراط وهم انديشان با او براين باورند كه راهكارهاى عملى اخلاق با آموزش و دانا ساختن هر چه فزون تر مردمان به دست مى آيد. براين اساس، اخلاق، پيامد دانش و آگاهى مردمان است.
ارسطو همپاى باور به تأثير دانش بر تقويت اراده و نداى وجدان تأكيد ورزيده كه در پرتو رهايى آن از جاذبه هاى گوناگون ظهور و بروز يابد.
گروهى نيز پرورش حس زيبايى را زمينه ساز تعالى و رشد مكارم اخلاق و ترويج مفاهيم ارزشى مى دانند.29
قرآن به عنوان راهنماى سعادت بشر، بخشى درخور توجه از آموزه هاى خويش را به چگونگى تحقق الزامات اخلاقى و برپايى حس تكليف معطوف داشته است و با تأييد پاره اى از راهبردهاى مرامهاى بشرى، زمينه هايى ديگر را نيز بر شمرده است:

فرجام اخروى

ذكر عاقبت شوم و فرجام ناميمون بدكرداران و سعادت بى پايان و بهره مندى زوال ناپذير از نعيم اخروى نيك كرداران، گوشه اى از تلاش عملى پيام وحى است در زمينه ملزم ساختن آدمى به عمل به تكليف اخلاقى خويش و تحقق بايسته هاى ارزشى:
(و كلّ انسان ألزمناه طائره فى عنقه و نخرج له يوم القيامة كتاباً يلقاه منشوراً) اسراء/ 13
(لئن اقمتم الصلاة و آتيتم الزكوة و آمنتم برسلى و عزّرتموهم و أقرضتم اللّه قرضاً حسناً لأكفّرنّ عنكم سيّئاتكم و لأدخلنّكم جنّات تجرى من تحتها الأنهار فمن كفر بعد ذلك منكم فقد ضلّ سواء السبيل) مائده/ 12
(من قتل نفساً بغير نفس أو فساد فى الأرض فكأنّما قتل الناس جميعاً و من أحياها فكأنّما أحيى الناس جميعاً) مائده/32
قرآن، همپاى يادآورى پيامدهاى اخروى گرايش يا رويگردانى از اخلاق، به برخى نتايج اين جهانى رعايت و يا ترك اخلاق پرداخته است، تا با توسل به آن، زمينه را براى تحقق الزام درونى به مبانى ارزشى فراهم سازد:
(انما جزاء الذين يحاربون اللّه و رسوله و يسعون فى الأرض فساداً أن يقتّلوا او يصلّبوا أو تقطّع أيديهم و أرجلهم من خلاف أن ينفوا من الارض ذلك لهم خزى فى الدنيا و لهم فى الآخرة عذاب عظيم) مائده/ 33
آنچه گفته شد، در زمينه اى نتيجه بخش خواهد بود كه گرايش درونى انسان به خطاكارى، در پرتو معرفت و شناخت ضد ارزشها سست گردد و خود را از درون ملزم به رعايت مبانى اخلاق ببيند.
(يا أيّها الذين آمنوا لايسخر قوم من قوم عسى أن يكونوا خيراً منهم و لا نساء من نساء عسى أن يكنّ خيراً منهنّ و لاتلمزوا أنفسكم و لاتنابزوا بالالقاب بئس الاسم الفسوق بعد الايمان ومن لم يتب فاولئك هم الظالمون) حجرات/ 11

نظارت فراگير الهى

از منظر قرآن، اخلاقى زيستن و پايبندى به ارزشها در گرو تقوا، و تحصيل تقوا در گرو باور به خدا و ايمان به اوست، و ايمان خود زاييده توجه و تذكار آدمى و رهايى او از غفلت و بى خبرى است. غفلت ازحق، اساس تيره بختى انسان و تباه كارى اوست. از اين رو توجه به حضور فراگير حق و نظارت هماره او بر گستره رفتار، زمينه تخلق به اخلاق و پايبندى به الزامات رفتارى را فراهم آورده و احساسهاى خفته آدمى را برانگيخته و تقويت خواهد كرد.
(وما تكون فى شأن و ماتتلوا منه من قرآن و لاتعملون من عمل إلا كنّا عليكم شهوداً إذ تفيضون فيه و ما يعزب عن ربّك من مثقال ذرّة فى الأرض و لا فى السماء و لا أصغر من ذلك و لا أكبر إلاّ فى كتاب مبين) يونس/ 61
(ولقد خلقنا الانسان و نعلم ماتوسوس به نفسه و نحن أقرب اليه من حبل الوريد) ق/ 16
(يعلم خائنة الأعين و ما تخفى الصدور) غافر/19
باور به نظارت فراگير و بى واسطه الهى بر اعمال، افزون بر انگيزش احساس اخلاقى نهفته آدمى به تقويت حضور خداوند در صفحه ذهن آدمى مى انجامد و به ناگزير تمايل وجودى وى را به خداوند افزايش داده و مبانى ايمان را استوار خواهد كرد و از آنجا كه موطن اخلاق، نفس است و نه جسم، و اخلاق از صفات نفس است و نه جسم، گستره آن نيز آگاهيهاى وجودى آدمى بوده و اخلاق به منزله تابعى از ميزان معرفت وجودى وى خواهد بود بويژه آن هنگام كه با احساس درونى وى نيز آميخته گردد.

تحريك عواطف

در حوزه مباحث فلسفى اخلاق، گروهى سخت براين باورند كه گزاره هاى اخلاقى ابرازگر احساسات درونى اند و واژه هاى اخلاقى جهت گيرى هاى موافق يا مخالف را ابراز مى كنند و در حقيقت گزاره هاى اخلاقى از واقعيتى بيرونى خبر نمى دهند، بلكه گزاره هايى هستند انشائى كه نمايانگر تنفّر و يا اشتياق درونى گوينده بوده و همپاى آن تنفر و يا اشتياق مخاطب را نيز بر مى انگيزند و بر همين اساس پيوند مستحكم ميان اخلاق و عمل برقرار مى گردد.
پوشيده نماند كه تأكيد بيش از اندازه بر احساسى بودن قلمرو اخلاق، زمينه را براى تفكر و گفت وگوى عقلانى برسر احكام اخلاقى محدود ساخته و شايد بر پايه چنين محدوديت و نقصى بوده است كه گروهى از فيلسوفان اخلاق با انتقاد از نظريه احساس گرايى رو به توصيه گرايى در اخلاق آورده اند. اين مجال بى آن كه ناظر به گفت وگوهاى حوزه فرااخلاق و گزينش نظريه اى در آن ميان باشد، براين مهم تأكيد دارد كه حوزه اخلاق و الزامات درونى آدمى با احساس و عواطف وى پيوندى استوار داشته و همپاى باور به عقلانيت و استدلال پذيرى گزاره هاى اخلاقى در حوزه فرااخلاق، به تأثير عواطف گوينده اخلاق و شنونده آن در حوزه اخلاق هنجارى تأكيد دارد.
قرآن هر چند در تعاليم خويش، احساسات و عواطف را سر چشمه الزامات اخلاقى ندانسته و آن را به عنوان ميزان و معيارى درجهت جداسازى تكاليف الزامى از غيرالزامى نيز نمى شناساند، ولى با اين حال، تحريك عواطف انسانى را در مسير سلوك عملى انسانها به سوى نيك كردارى و پرهيز از رذايل در نظر گرفته و برآن اصرار ورزيده است:
(يا أيها الناس اتقوا ربّكم الذى خلقكم من نفس واحدة و خلق منها زوجها و بثّ منهما رجالاً كثيراً و نساءً و اتقوا اللّه الذى تساءلون به و الأرحام إنّ اللّه كان عليكم رقيباً) نساء/ 1
(يا أيها الناس انّا خلقناكم من ذكر و أنثى و جعلناكم شعوباً و قبائل لتعارفوا إنّ أكرمكم عنداللّه اتقاكم…) حجرات/13
احساس اخلاقى به نوعى مسؤوليت اخلاقى را به دنبال مى آورد. كسى كه مى فهمد عملش نازيبا بوده، احساس ترسى از آن ندارد، اما آن كه متوجه مى شود عملش غيراخلاقى بوده احساس زنده مسؤوليت و گناه مى كند و اضطراب وجودى او را فرامى گيرد كه در نهايت به پشيمانى مى انجامد. انگيزش چنين احساسى، درونى و تنها بر پايه باور به موجودى قدرتمند، آگاه بر كنه احوال آدمى و توانمند بر مجازات و پاداش دهى توجيه پذير است.


پی نوشت‌ها:

* اين مقاله از سوى آقاى سيد محمد حسين مبلغ، فيش بردارى و تنظيم شده و توسط يكى از اعضاى تحريريه فصلنامه تدوين و بازنويسى شده است.
1. درّاز، عبداللّه، دستور الاخلاق فى القرآن، ترجمه به عربى عبدالصبور شاهين، بيروت، دارالبحوث العلمية / 21.
2. وارنوك، جان، فلسفه اخلاق در قرن حاضر، ترجمه صادق لاريجانى/ 11.
3. جوادى، محسن، مسأله بايد و هست/ 57.
4. نديم الجسر، القرآن فى التربية الاسلامى / 102.
5. مصباح، محمد تقى، دروس فلسفه اخلاق، انتشارات اطلاعات، 26.
6. همان.
7. اتكينسون، آر، اف، فلسفه اخلاق، ترجمه سهراب علوى نيا، مركز ترجمه و نشر كتاب/ 191.
8. درّاز، عبدالله، دستور الاخلاق فى القرآن/ 99.
9. مور، جورج ادوارد، اخلاق، ترجمه اسماعيل سعادت/ 5.
10. همان.
11. جعفرى، محمد تقى، بررسى و نقد ديدگاه هيوم در چهار مسأله فلسفى / 28.
12. همان/ 71.
13. همان/ 76.
14. وارنوك، جان، فلسفه اخلاق در قرن حاضر/ 13.
15. درّاز، عبدالله، دستورالاخلاق فى القرآن/ 21.
16. مطهرى، مرتضى، فلسفه اخلاق، ص 63.
17. كمپانى، محمد حسين، نهاية الدراية، 2/ 3.
18. طباطبايى، محمدحسين، الميزان، 1/ 373.
19. همان/ 380.
20. برگسن، هنرى، دو سرچشمه اخلاق و دين، ترجمه حسن حبيبى/ 65.
21. همان.
22. درّاز، عبدالله، دستورالاخلاق فى القرآن/ 26.
23. نديم الجسر، القرآن فى التربية الاسلامية/ 104.
24. جعفرى، محمد تقى، وجدان/ 180.
25. همان/ 187.
26. همان.
27. مطهرى، مرتضى، فلسفه اخلاق / 179.
28. عويضه، كامل محمد، مذهب اخلاقى ابن مسكويه / 238.
29. مطهرى، مرتضى، فلسفه اخلاق / 53.

مقالات مشابه

ارزش یا ارزشهای بنیادین در اخلاق

نام نشریهپژوهش‌های قرآنی

نام نویسندهسیدموسی صدر

قرآن و ارزش اخلاقی تقرب به خدا

نام نشریهپژوهش‌های قرآنی

نام نویسندهسیدابراهیم سجادی

قرآن و ارزش اخلاقی عواطف و احساسات

نام نشریهپژوهش‌های قرآنی

نام نویسندهسیدابراهیم سجادی

نگاهی نو به نظریه نسبیت اخلاق از منظر قرآن کریم

نام نشریهآینه معرفت

نام نویسندهنهله غروی نائینی, نصرت نیل‌ساز, حمید ایماندار

الاخلاق في المنظر القرآني

نام نشریهآفاق الحضارة الاسلامیة

نام نویسندهمحمدتقی مصباح یزدی

اخلاق در قرآن (5)

نام نویسندهمحمدتقی مصباح یزدی

پرسشها و پژوهشهاى باسته قرآنى در زمينه فلسفه اخلاق

نام نشریهپژوهش‌های قرآنی

نام نویسندهمحمدمهدی مسعودی, ابراهیم سجادی